پسر پادشاه <body>

دخملی یا پسری؟؟؟؟؟

پسر پادشاه

 

روزی روزگاری دخترکی فقیر دل به پسر پادشاه شهر بسته بود آنقدر که روز و شب در رویای او بود .
دخترک آنقدر سر به عشق پسر پادشاه سپرده بود که هیچ مردی در چشمانش جلوه نمی کرد . خانواده دخترک و دوستانش که از عشق او خبر داشتند به وی توصیه می کردند که دل از این عشق نا ممکن برگیرد . و به خواستگارانی که مانند خودش فقیر بودند پاسخ دهد . اما او تنها لبخند میزد . او می دانست که همگان تصور می کردند و عاشق پول و مقام پسر پادشاه شده . . . اما خودش می دانست که تنها مهر پاک او را در سینه دارد . روزگار گذشت تا خبری در شهر پیچید . پادشاه تصمیم گرفته بود دخترکی را از طبقه اشراف شهر برای پسرش انتخاب کند . اما پسر از پدر خواست تا شرط ازدواجش را خودش تعیین کند . پادشاه قبول کرد . و شاهزاده روزی تصمیم خود را اعلام کرد . . .
وی گفت : فلان روز تمام دختران دوشیزه ی شهر به میدان اصلی شهر بیایند تا من همسرم را از میان آنان برگزینم .
همه دختران خوب و بد ، زشت و زیبا  و فقیر و دارا به میدان شتافتند و پسر پادشاه در آنجا گفت : من قصد دارم همسرم را از میان دختران شهر خودم انتخاب کنم اما تنها یک شرط برای همسر من واجب است که من آن شرط را بازگو نمی کنم . تنها یک خواسته دارم . . .
من به تمامی دختران شهر تخم گلی را می دهم و آنان باید تخم گل را پرورش دهند و پس از مدتی گلی زیبا از آن رشد کند . هر دختری که سلیقه ی بیشتری را به خرج دهد و گلدان زیباتری را برای من بیاورد همسر آینده ی من خواهد بود .
دختران با شور و شعف تخم گلها را گرفتند که در میان آنها دخترک دل سپرده نیز تخمی از دستان پسر پادشاه گرفت . . .
دوستان دختر او را مسخره کردند که چرا فکر می کنی پسر پادشاه میان این همه دختران با سلیقه ی شهر تو را انتخاب می کند . . . !
اما دخترک لبخندی زد و پاسخ داد پرورش گلی که او خواسته نیز برایم لذت آور است . . .
روزها گذشت و کم کم زمان به روز موعود نزدیک می شد . . . اما دخترک هر چی بیشتر به گلدان خود می رسید و به آن آب می داد و از آن مراقبت می کرد گلی از آن نمی رویید . . . او روز به روز افسرده تر می شد . به گفته دوستانش پی می برد . تا روز موعود . . .   .
که همه دختران شهر با گلدان هایی زیبا و خوشبو راهی قصر شدند . . . یکی گلدانی از یاس های وحشی و دیگر نیز گلدانی از رزهای سرخ در دست داشتن یکی شب بوهای معطر و دیگری لاله های قرمز . . . اما دخترک عاشق با گلدانی خشک و خالی راهی شد . تنها به این امید که یک بار دیگر پسر پادشاه را ببیند . . .
شاهزاده که گلدان ها را یکی یکی می گرفت چشمش به گلدان دخترک افتاد و او را صدا کرد . . . سپس به نزد پدرش رفت و در گوش او چیزی گفت و پادشاه لبخندی به لب آورد . . .
پسر پادشاه بانگ بر آورد که همسر آینده من این دخترک است که گلدان خالی به همراه آورده . . .   .
همهمه ای راه افتاد . همه حتی دخترک با تعجب به وی نگاه می کردند . . . که پسر پادشاه گفت : مهمترین شرط من برای ازدواج صداقت همسرم بود . در حالیکه تمام تخم گلهایی که به دختران دادم سنگ ریزه ای بیش نبود و قرار نبود گلی از آن بروید ! و تنها کسی که به دروغ متوسل نشد این دخترک بود . . . !!
پس وی هیچ گاه در زندگی به من  دروغ نخواهد گفت . . . . . . . . .


نظرات شما عزیزان:

zeal
ساعت18:21---24 بهمن 1390
سلام ایول بابا خیلی حال کردم میدونی از آخرین باری که یه وب به این باحالی دیدم کی بوده؟؟
بهم سربزن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->


ارسال شده در: یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, :: 22:10 :: توسط : حاجی(مدیر وبلاگ)
درباره وبلاگ
سلام دوستان به وبلاگ خودتون خوش اومدین ........عاشق پرسپولیسم و همیشه پرسپولیس سرور اس اس هس......نظر یادتون نره لطفا ....مشکلی چیزی بود در خدمت هستیم.......
پیوندهای روزانه
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کل کل بیا تو و آدرس.haje.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 990
بازدید کل : 376156
تعداد مطالب : 315
تعداد نظرات : 602
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ



 
 

قالب رنگارنگ